«ماموستا» پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه پاوه
«ماموستا» پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه پاوه

کلاس تاریخ خلافت سلاطین عثمانی

روز سه شنبه مورخ 15/10/88 ، و در ادامه کلاسهای هفتگی ماموستا ملا قادر قادری در مسجد قباء پاوه با حضور علاقمندان درس نود و دوم از سلسله مباحث تاریخ با موضوع حیات یازدهمین سلطان عثمانی ، سلطان سلیم دوم ، ارئه شد. در ادامه درس مذکور جهت استفاده علاقمندان درج شده است .

 

روز سه شنبه مورخ 08/10/88 ، و در ادامه کلاسهای هفتگی ماموستا ملا قادر قادری در مسجد قباء پاوه با حضور علاقمندان درس نود و یکم از سلسله مباحث تاریخ با موضوع ادامه حیات دهمین سلطان عثمانی ، سلطان سلیمان قانونی ، ارئه شد. در ادامه درس مذکور جهت استفاده علاقمندان درج شده است .

 

روز سه شنبه مورخ 01/10/88 ، و در ادامه کلاسهای هفتگی ماموستا ملا قادر قادری در مسجد قباء پاوه با حضور علاقمندان درس نود از سلسله مباحث تاریخ با موضوع حیات دهمین سلطان عثمانی ، سلطان سلیمان قانونی ، ارئه شد. آنچه در ادامه می آید درس فوق است.

 

مجموعه درسهای ارائه شده پیرامون تــاریــــــخ خلافت سلاطین عثمانی

توسط حاج ماموستا ملا قادر قادري

درس هشتــاد و نه از سـلـسه مبـــاحث تـــــــــاریخ
درس یازدهم حیات سلاطین عثمانی

 

تاریخ : 24/09/88

موضوع  درس :

** ادامه حيات سلطان سليم  **

در درس قبل اشاره شد كه هيئت حاكمه عثماني با حضور سلطان سليم و طي نشستي تصويب كردند برنامه آينده دولت را در 5 اصل پيگيري نمايند.

1- مبارزه بادولت صفوي

2- برخورد با دولت مماليك

3- برخورد با دولت استعمارگر پرتغال

4- دفاع از حرمين شريفين

5- كمك به مسلمانان دربند اسپانيا

ظاهراً توسط سلطان سليم ، ظرف 8 سال اكثر اين تصميمات تحقق يافت ، تبريز پايتخت صفوي تسخير و شاه اسماعيل به همدان و اراك متواري شد 2 نفر از سلاطين مماليك ، ملك غوري و طومانباي كشته شدند و تمامي متصرفات مماليك به دست سلطان سليم افتاد و اداره حرمين شريفين و قدس بر عهده  عثمانيها قرار گرفت ونيروهاي عثماني در سواحل مديترانه و درياي احمر و بحر عدن مستقر شدند و در قسمتي از آسيا و ممالك عربي و افريقائي تغييرات ملموسي مشهود گرديد.

در درس امروز به نكاتي از قبيل :

1-صفويه كي بودند

2- ريشه مماليك از كجاست

3- اشاره اي به دولت استعمار گر پرتغال

4- در چالدران چه گذشت

 اشاره مي كنم.  

 

* صفويه و ريشه آنها *

ريشه شاهـــان صفوي به شيخ صفي الدين بر ميگردد ، صفي الدين در سال 650 هجري در دياربكر از يك خانواده ترك متولد شد و سپس يكي از مريـــدان شيـــخ تاج الدين زاهدگيلاني شد. شيخ زاهد يكي از دختران خود را به صفي الدين داد و بعد از فوت شيخ تاج الدين ، صفي الدين جانشين وي شد ودر مسند شيخ ارشاد از دياربكر به اردبيل آمد جمع زيادي را در اطراف خود جمع كرد و دراويش خود را اخوان نام نهاد. شيخ صفي الدين در سال 735 هجري فوت كرد و در اردبيل مدفون گرديد و فرزندش صدرالدين در جاي پدرش نشست و به مدت 36 سال راه پدر را ادامه داد.

صدرالدين و صفي الدين هر دو اهل سنت و شافعي مذهب بودند و بعد از اين دو نفر نوه‌هاي شيخ صفي الدين به مذهب تشيع متمايل شدند و مذهب شيعه دوازده امامي را انتخاب كردند.

بعد از صدرالدين فرزندش خواجه علي وبعداز خواجه علي فرزندش جنيد در جاي پدر نشستند. جنيد با خواهر اوزون حسن حاكم دياربكر ازدواج كرد ونتيجه ازدواج پسري بود بنام حيدر .

جنيد در جنگ تركمنها بوسيله نيروهاي يعقوب سلطان در شيرون مازندران كشته شد حيدر با دختر داييش امير حسن  در دياربكر ازدواج كرد نام دختر امير حسن مارتا بود( از يك مادر يوناني و قبلاً مسيحي) شاه عباس موسس دودمان صفوي از دختر امير حسن دياربكري يوناني است.

 حيدر صفوي و مارتا غير از اسماعيل 2 پسر ديگر بنام علي و ابراهيم داشتند حيدر به انتقام خون پدرش با يعقوب سلطان اعلام جنگ كرد و خود كشته شد و نيروهايش به شدت شكست خوردند و خانواده‌اش به اصطخر فارس تبعيد شدند و با فوت يعقوب سلطان خانواده حيدر به اردبيل برگشتند. علي دراويش پدر را دور خود جمع كرد ودر يك جنگ با تركمنها او نيز كشته شد اسماعيل و ابراهيم از سوي دراويش به گيلان برده شدند واز انظار مخفي گرديدند.

سپس اسماعيل در حالي كه جواني بيش نبود به اردبيل برگشت ونيروهاي وابسته به خانواده صفي الدين را بسيج نمود وبا مخالفين به زد وخورد پرداخت عاقبت شهر خوي و سپس تبريز را تسخير كرد و تبريز را بعنوان پايتخت خود تعيين نمود و مذهب شيعه را بعنوان مذهب رسمي با تغييراتي اعلام كرد و به نام خود سكه ضرب نمود و مخالفان را قلع وقمع نمود. سپاه خود را مجهز كرد و نام آن را قزلباش (يعني‌كلاه قرمزها) نهاد وآنگاه حوزه دولت خود را به عراق ، عجم ، فارس و اصفهان و در نهايت به خراسان رساند.

در خراسان حاكم آنجا محمد شيباني را كه سني مذهب بود اسير و پوست وي را پر از كاه كردند و كله اش را بصورت ظرف در آوردند و شاه اسماعيل در آن آب خورد و آن را مطـلا نمود و براي بايزيد حاكم عثماني فرستاد و پيغام داد اگر تحركي داشته باشيد نهايت شما مانند محمد شيباني خواهد شد و در كله سر شما نيز آب خواهم خورد. جواب اين تهديدات در زمان سلطان سليم تبديل به يك جنگ خونين گرديد ، شروع آن در چالدران ودر سال 920 بود اما ادامه آن و جنگ شيعه وسني  حدود سه قرن ادامه داشت و هزاران نفر قرباني سياست اين حاكمان شدند. شاه اسماعيل عاقبت در 19 رجب 930 هجري در حين سرگرمي و شكار در خوي فوت كرد و در اردبيل دفن گرديد.

 

 *ريشه مماليك *

ريشه دودمان مماليك به تركان غلام خانواده ايوبي بر مي گردد مردان مماليك بيشتر غلاماني بودند وابسته به خانواده صالح ايوبي كه بعد از سلطان موسي ايوبي قدرت را بدست گرفتند وتا 3 قرن بر مصر و شام ، حجاز و يمن تسلط و حاكميت داشتند جمعاً بمدت 272يعني از سال 650 تا 922 هجري حكومت كردند ظاهراً در اداره مملكت و مردم داري موفق بودند. در نهايت دوران آنها در سال 922 بدست سلطان سليم خاتمه يافت.

 

* دولت استعمارگر پرتغال *

پرتغال كشوري اروپائي است كه در غرب اسپانيا واقع شده وپايتخت آن شهر ليسبون است از نظر مذهبي همگي مسيحي و كاتوليك اند و تا سال 910 ميلادي بصورت سلطنتي اداره شده  وسپس طي كودتايي به جمهوري تغيير نظام داد. پرتغال در 2 قرن گذشته يكي از استعمارگران غربي بوده است كه آبهاي مديترانه و اقيانوس هند و خليج فارس وبحر عدن ودرياي عمان و كشورهاي چون اندونزي ، هند ، بحرين، عمان وغيره را جزو مستعمرات خود كرد وي به قصد تسلط بر حرمين شرفين به منطقه آمد ولي كيد وي خنثي گرديد.

 

* چالدران *

چالدران نام منطقه اي است در شرق اروميه كه در سال 920 هجري محل درگيري و جنگ خونين بين سپاه صفوي و عثماني بوده و نتيجه جنگ به نفع عثمانيها تمام شده است و در اين جنگ كُردها هم قرباني شدند دوستان بي خبر كُرد و دشمنان آگاه بخصوص نيروهاي چپ گراي كُرد عامل شكست كردها را به علماء دين و بعضي از روحانيون كرد نسبت مي دهند و در طول 6 قرن گذشته در نوشته‌ها وكتابها همواره علماء دين مورد هجوم قرارگرفته‌اند. در اين بحث كوتاه به قسمتي از قصه اشاره ميكنم . و قضاوت  را به دوستان حاضر و افراد با انصاف واگذار مي نمايم.

 

آنچه مسلم است و در تاريخ مسطور است قبل از حاكميت عثمانيها و صفويها مناطق كردنشين بصورت اميرنشيني مستقل و خود اداري زندگي‌كرده‌اند و با حاكميت شاهان صفوي و سلاطين عثماني مناطق آنها تحت سلطه دو قدرت ياد شده قرار گرفته و اكثر بالاتفاق امير نشين ها از بين رفته‌اند. براي نمونه قبل از حاكميت دو قدرت صفوي وعثماني امير نشين هايي چون شهرزور و دينور و حكاري و اكري و سوران و بابان و اردلان و برادوست و مكري وگلباغي وبدليس و غيره با سربلندي و بصورت خوداداري زندگي كرده اند. ولي در اثر تفرقه فيما بين يكديگر و عدم مدارا وسياست غلط با حاكمان وقت تركان عثماني و صفوي و درس نگرفتن ازگذشته همگي قرباني قدرتها شدند . ولي فلش شكست خود را متوجه علماء مي كنند.

 قابل عرض است علما و روحانيت  معصوم نيستند وعلماء (انسان هستند ومانند)ساير افراد بدون اشتباه نبوده اند ولي اين نوع اتهامات دور از انصاف و واقعيت است ودر اين باب به 2 موضوع اشاره مي كنيم وقضاوت را بشما واگذار مي نمايم.

1- شرف خان بدليسي در تاريخش آورده است در اثر فشار يعقوب سلطان حاكم مازندران شاه اسماعيل قصد پناهندگي به  دولت مماليك را داشت و از طريق دياربكر بطرف حلب و مصر عزيمت نمود در مسير سفر مهمان يكي از اميران معروف كرد بنام ملك خليل گرديد در سرزمين سوريه فعلي ملك خليل از وي استقبال و پذيرائي نمود و وعده كمك داد شاه اسماعيل يكي از خواهران خود را به ملك خليل هديه داد و يك مراسم عروسي بي نظير برپا گرديد ومدتها خانواده شاه اسماعيل مهمان كردها و ملك خليل بودند و با فوت يعقوب شاه اسماعيل به اردبيل برگشت وبعد از مدتي با حمايت نيروهاي قزلباش دولتي قوي تشكيل داد و شهر تبريز را پايتخت خود نمود. ملك خليل و 20نفر از اميران كرد به قصد تبريك به تبريز آمدند در ييلاق خوي او را ملاقات كردند و بعد از چند لحظه توقف و استراحت دستور داد هر 20 نفر را زنداني و ملك خليل را مجبور كرد خواهرش را طلاق داد و بچه هاي خواهرش را از خليل گرفت و به وي اعلام كرد از نظر نژادي و مذهبي در رديف من نيستيد ونبايد داماد  من باشيد سپس دستور داد قزلباش به طرف مناطق كردنشين حركت كردند وتمامي مناطق كردنشين تحت سلطه قزلباش قرار گرفت  و سران و اميران كرد تا بعداز جنگ چالدران در زندان ماندند سپس بعضي از آنها فرار كردند وبقيه حدود 30 سال در زندان بودند.

سوال اينجاست آيا واقعاً علماي دين در اين امر نقشي داشتند.؟

 

2- در زمان قدرت سلطان سليم اميران كرد كه بيش از 46 امير بودند دور هم جمع شدند و نامه اي به سلطان سليم نوشتند وتوسط عالم مشهور كرد مرحوم مــلا ادريس بدليسي كه عالمي وارسته ومورد قبول‌كردان و مورد احترام خاص سلاطين عثماني بود را به استانبول فرستادند كه سلطان اجازه دهد مناطق كرد نشين كماكان تحت فرمان وقدرت اميران و بزرگان كرد باشد.

سلطان سليم به احترام ملا ادريس اعلام كرد فردي را از ميان خود بعنوان رهبر خود تعيين كنند كه براي دولت عثماني شناخته شده باشد و با دولت عثماني مرتبط باشد و بقيه هريك در محل خود به قدرت خود ادامه دهند. ملا ادريس جواب نامه را به دياربكر آورد وچندين ماه بحث و گفتگو كردند هيچيك از اميران به رياست ديگري راضي نشدند ومجدداً نامه اي به سلطان سليم نوشتند واعلام كردند جناب سلطان فردي را از بزرگان ترك بعنوان رئيس ما تعيين فرما و سلطان سليم ،  چاوش باشي و بيغلور محمد را بعنوان حاكم كردان تعيين كرد و در دياربكر مستقر و اختلاف و بحث وگفتگو تمام شد .

معهـــذا حاجي رستم حاكم يكي از مناطق كردنشين دَر جنَگ چالدران در كنار شاه اسماعيل جنگيد و بعد از شكست شاه اسماعيل حاج رستم همراه 40 نفر از سران كرد در منطقه خوي نزد سلطان سليم رفتند و اعلام همبستگي نمودند ولي سلطان سليم قبول نكرد وگفت شما كردها در زمان قدرت با صفويهـــــا هستيد و در دوران ضعف و بي قدرتي پيش ما مي آييد و اعلام همبستگي مي كنيد سپس دستور داد هر 40 نفر را مظلومانه كشتند و به نيرو هاي عثماني دستور داد به طرف دياربكر و شمال عراق حركت كنند. قزلباش را از منطقه بيرون نمايند و تمامي منطقه كرد نشين را ضميمه دولت عثماني نمايند و با اين اقدام سران كرد به قتل رسيدند و منطقه آنان ضميمه امپراطوري عثماني گرديد.

باز آيا رو است كه گفته شود علماء اسلام باعث عدم پيشرفت كُرد ها بوده اند!!؟

 

  ** نتيجه **

1-حرص شاه صفوي در كشتن صدها هزار سني  و قتل 40 هزار نفر شيعه در شهرهاي عثماني قبل از جنگ چالدران و 300 سال ريختــــن خون شيعه و سني بنام دين نمي تواند هرگز خدمت به اسلام باشد وتنها دشمن به اين اقدام شاد شده است.

2-قوم كرد در طول تاريخ در اثر نبودن وحدت و فراموش كردن گذشته و تصميمات لحظه اي در امورات مهم و قبول نداشتن يكديگر ضربه خورده اند و همين موارد باعث عدم ترقي آنان بوده است ، دين و علماء دين هرگز عامل عدم دستيابي به سعادت آنان نبوده اند.

 

مرحوم ماموستا مدرس مي فرمايد:

 

گه ورمان ناوي گـــــه‌ر له خومــان بي         ***      گه ر بيگانــه بي كــي دي بليــــــــــــن بي

ســـــــرري ئه‌م وزعه ئـه‌ويه بــــــايين         ***      هــــه‌مــــوو داواچــي كـــــــــلا‌وي شايِِــين

ئه مرو پاش ليدان خه لاتيان بكـــــه ي         ***      نارواننه دويني نـــــــاروانـنــــــه سبـــــه ي

خويا ن گرتو به م په نـده جوا نــــــــــه         ***      نان ئه‌و نانه‌يه ئه مـــــــــــرولــــه خوانـــــه

گه‌لي له زانا و مه‌ردي هوشمه نــــــد        ***       له عيلم و  عه قلا پــــايه وبه هــــه‌ره‌مه‌نــد

به داخيانه‌وه مردن به حه‌ســــــــره‌ت         ***       هه نــدي له ولات هــه ندي له غـــــوربــــت

نامي تويش بمــــــــــــره به دم دردوه        ***       ســـــه رنه‌به‌ي بــه لاي سه‌نگي سه‌ردوه

به‌ختـــــــي له ئه‌ســـلا سيا چاره‌ بي        ***       وازي له بيــــنه بـــــــــا ئـــــــــــــــاواره بي

 

‍‍ « وصلی الله علی سيدنا محمد و آله و صحبه اجمعین »

 

مجموعه درسهای ارائه شده پیرامون تــاریــــــخ خلافت سلاطین عثمانی

توسط حاج ماموستا ملا قادر قادري

درس هشتــاد و هشت  از سـلـسه مبـــاحث تـــــــــاریخ
درس دهم حیات سلاطین عثمانی

 

تاریخ : 17/09/88

موضوع  درس :

** حيات سلطان نهم عثماني سلطان سليم عثماني  **

نام وي سليم فرزند بايزيد در سال 918 هجري قمري بعداز كناره گيري پدرش بايزيد در جاي پدر نشست در ابتدا به بحرانها وآشوبهاي داخلي كه از زمان سلطان بايزيد شروع شده بود و داشت به يك شورش داخلي تبديل مي شد را سركوب وآرام كرد وامنيت داخلي را كاملاً برقرار وبعداز 8 سال حكومت در شوال926 هجري قمري فوت كرد. 

 

* اوضاع نظامي ، سياسي، ديني و اجتماعي در زمان سلطان سليم *

سليم فردي دانش دوست ، محب علماء ، اهل ادبيات ، شعر و مطالعه بود بخصوص تاريخ وادبيات فارسي وبه محض حاكميت وسلطه كامل بر اراضي عثماني ، بزرگان قوم طي نشستي به سلطان سليم پيشنهاد كردند حدود بيش از 3 قرن است با اروپاي مسيحي وصليبيون عربي درگيرند وتوسعه از جهت غرب وشمال رضايت مند است ولازم است جناب سلطان در جهت رساندن پيام خود وتوسعه كشور نظر حكيمانه خود را متوجه شرق مملكت و دولت صفوي وجنوب دولت ممالك نمايد. ودر همان جلسه تصويب كردند سياست عثماني درآينده ، در راستاي جهت استحكام 5 اصل است :

1- برخورد با دولت شاه اسماعيل صفوي

2- توسعه و كشور گشائي از جهت شام ودولت ممالك

3- حراست از حرمين شريفين در مقابل دولت پرتغال

4- مقابله وبرخورد با دولت متجاوز پرتغال كه تازه به منطقه خليج فارس ودريا ي عمان و سواحل عدن وتنگه هرمز رسيده بود

5- مساعدت وهمياري وكمك مادي ومعنوي به مسلمانان در بند اسپانيا .

 

بعداز اين جلسه سلطان سليم نامه اي به شاه اسماعيل صفوي نوشت و در آن نامه شاه اسماعيل را فردي مرتد معرفي كرد واز وي خواست از هياهو وبحران سازي در مرزها وآزار واذيت مسلمانان دست بردارد در غير اين صورت با قهر و قدرت دولت عثماني با وي برخورد خواهد شد.

شاه اسماعيل نامه سلطان سليم را مطالعه كرد ومقداري ترياك توسط پيك  سلطان به استانبول فرستاد وبه نامه رسان سلطان گفت: به سلطان بگويد نامه را در حال عادي تنظيم نكرده است زماني حالش عادي شد تصميم بگيرد. سطان سليم زماني ترياك و پيام شاه اسماعيل را ديد خيلي عصباني شد ونامه ديگري به شاه اسماعيل نوشت وهمراه آن يك خرقه ويك تسبيح ويك كشكول ويك عصا را براي وي فرستاد وبه صورت كنايه وصريح به شاه اسماعيل اعلام كرد خانواده شما درويشي بيش نبوده اند سابقه خانواده خود را بنگر ومغرور مباش آنگاه شاه اسماعيل پيغامي ديگري به سلطان سليم فرستاد و صلاح هر دو ملت وصلاح تشيع وتسنن را در همزيستي وتفاهم دانست و اعلام كرد ما از جنگ اباء نداريم ولي جنگ صلاح نيست.

سلطان سليم با توجه به سابقه شاه اسماعيل كه دستش به خون دهها هزار نفر آلوده بود پيشنهاد او را ردّ كرد ونظر به دشمني سلطان سليم با نظام صفوي و قزلباش ، طرفين به فرماندهان ارتش خود دستور آماده باش دادند عثماني ها سپاه عظيمي با اسلحه وتوپ مجهز به سپاه شاه اسماعيل حمله كردند ودر سال 920 هجري در دشت چالدران در نزديكي تبريز هردو سپاه درگير شدند وسپاه عثماني بر سپاه صفوي غلبه كرد وشاه اسماعيل شكست خورد وبه همدان واراك گريخت ولشكريان عثماني تبريز پايتخت صفويات را تسخير وسلطان سليم بعداز يك هفته توقف تمامي وسائل ومتعلقات و طلاجات  شاه اسماعيل را همراه خود به استانبول برد.

در اين عمليات ديابكر وشمال كردستان عراق وبسياري ديگر از شهرهاي كردنشين به دولت عثماني ملحق شد. دولت سلطان سليم زماني كه از طرف شرق مطمئن شد وبه اين نتيجه رسيد كه ديگر شاه اسماعيل توان جنگ با عثماني ها را ندارد بفكر دولت ممالك افتاد. مركز دولت ممالك در مصر بود وبر شام(سوريه فعلي) لبنان ، فلسطين ، حجاز و يمن حاكميت داشت. هماهنگ با تصميم سلطان سليم جمعي از علماء وقضات شام با امضاء خود نامه اي را به سلطان سليم نوشتنند به اين مضمون كه جناب سلطان سليم ما از دولت ممالك ناراضي وحاضر به همكاري با سلطان عثماني هستيم ومعتقديم كه مسير حركت ودولت ممالك در خلاف شريعت اسلام است. آنگاه سلطان سليم نامه اي به سلطان ممالك غوري نوشت واو را به اطاعت دعوت نمود.

سلطان ممالك نامه سلطان سليم را باخنده و بصورت تحقير آميز قرائت كرد ودستور داد حامل نامه را به قتل رسانند. سلطان سليم با شنيدن خبر اقدام غير عاقلانه سلطان مصر دستور داد سپاه عثماني با تجهيزات كامل به مرز وحدود شام حركت كند. سلطان غوري به حلب مرز عثماني آمد وجنگ سنگيني بين طرفين به وقوع پيوست سلطان غوري كشته شد وسپاه ممالك شكست خورد.

سپاه عثماني جسد سلطان ممالك را محترمانه كفن و در حومه حلب دفن كردند وسپس دمشق را فتح وبه طرف فلسطين حركت كردند و در كمترين وقت به قدس رسيدند و سلطان سليم در مسجدالاقصي 2 ركعت نماز شكر خواند وخيلي گريه ودعا كرد و سپس نامه اي به طومان سلطان جديد ممالك كه بعداز قتل غوري جانشين وي شده بود نوشت و او را به اطاعت وتسليم دعوت كرد سلطان تازه كار ممالك به نامه سلطان سليم جواب ردّ داد و دستور جنگ را صادر و درغزه بين 2 سپاه جنگ سنگيني در گرفت وسپاه ترك بر لشكر ممالك غالب آمد و سلطان سليم به طرف پايتخت ممالك حركت كرد و سلطان طومان را دستگير وبه قتل رساند وبه دودمان ممالك خاتمه داده شد شريف حاكم حجاز با شنيدن قتل غوري وطومان وفتح مصر نامه  اطاعت وتسليم را به سلطان سليم نوشت وكليد كعبه مشرفه را براي سلطان سليم فرستاد واعلام كرد از اين تاريخ جناب سلطان سليم خادم الحرمين است . سپاه عثماني به حرمين وآنگاه به يمن رسيدند و حاكم يمن تسليم لشكر عثماني گرديد.

ونيروهاي دريائي عثماني وسواحل درياي احمر وعدن ومرزهاي حجاز ويمن در مقابل نيروي درياي پرتغال كه قصد تجاوز به حرمين شريفين را داشتند سنگر گرفتند. و دولت عثماني به يك امپراطوري تبديل شد، از طرف شمال از آلباني واز طرف ديگر به درياي هند رسيد واز طرف شرق از تبريز و اروميه به اسكندريه مصر رسيد.    

 

*** توضيح نهائي ونتيجه  موضوع در درس بعد ***

 

‍‍ « وصلی الله علی سيدنا محمد و آله و صحبه اجمعین »

 

مجموعه درسهای ارائه شده پیرامون تــاریــــــخ خلافت سلاطین عثمانی

توسط حاج ماموستا ملا قادر قادري

درس هشتــاد و هفت  از سـلـسه مبـــاحث تـــــــــاریخ
درس نهم حیات سلاطین عثمانی

 

تاریخ : 10/09/88

موضوع  درس :

** حيات سلطان هشتم عثماني بايزيد دوم  **

نام وي بايزيد فرزند محمد در سال 851 متولد شد بعداز فوت پدرش محمد فاتح در سال 886 جانشين پدرش وتا سال 918 هجري بمدت 32 سال قدرت وسلطه دولت عثماني را بر عهده داشت.

حسب آنچه مورخين نوشته اند بايزيددوم شخصي باوقار ودوستدار ادب وآشنا به علم شريعت وعلاقمند به دانش نجوم بوده است.

 

* اوضاع سياسي، ديني و اجتماعي در دوران بايزيددوم *

بايزيد بمحض تصدي صدارت وقبول سلطنت با جبهه گيري برادرش جم مواجه شد. جم در جهت دست يابي به قدرت وحكومت به شام رفت وسپس به قاهره وبه سلطان مصر قايتباي پناهنده شد و از آنجا به حج رفت وسپس به ديار خود برگشت و همراه هم فكرانش در قسمت آسيائي تركيه آشوبي برپا كرد ولي خيلي زود شكست خورد وسپس به اروپا و نزد قديس توحنا در جزيره رودس پناهنده شد مدتي در آنجا بود وآنگاه او را زنداني كردند وبعداز مدتي او را به پاپ هشتم انوست فروختند و در نهايت او را در مقابل امتيازي كه از بايزيد گرفتند مسموم كردند

سپس نيروهاي بايزيد در جبهه شام با نيروي دولت ممالك قايتيباي مصر در گير شد وسپس در صلحنامه اي بين دولت عثماني ومصر مصالحه برقرار گرديد.

بايزيد از نظر ديپلماسي فردي قوي بود و از طرف ديگر دشمنان عثماني به اين نتيجه رسيدند نظام عثماني از بين نخواهد رفت لذا دولتهاي همجوار رابطه خود را با بايزيد برقرار كردند و اولين دولت كه رابطه برقرار كرد دولت روسيه بود كه سفير خود را به استانبول فرستاد در زمان بايزيد هجمه مسيحيان عليه مسلمانان در اسپانيا اوج گرفت وطي برنامه حساب شده اي فشار عليه پيروان اسلام و قرآن بقصد اخراج مسلمانان از اسپانيا و يا قبول آيين مسيحيت شروع شد.

اخبار خيانت وكشتار وفشار به جهت قبول كفر به همه جا رسيد دنياي اسلام دچار اضطراب وناراحتي گرديد. مسلمانان اسپانيا مرتب به سلطان بايزيد دوم نامه مي نوشتند. و آلام اندلس( اسپانيا‌) را يكي بعداز ديگري بازگو مي كردند براي نمونه به يكي از نامه ها كه بصورت شعر ارسال شده اشاره مي كنم.

سلام عليكم من عبيد تخلفوا                        باندلس بالغرب في ارض غربة

سلام عليكم من عبيد اصابهم                       مصاب عظيم يا لها من مصيبته

                        سلا م ...

اي بايزيد سلام بر شما از جانب جمعي از عبدان خداوند در آن سوي اندلس ودر سرزمين غريبان گرفتار شده اند سلام برشما از جانب عبداني كه به بزرگترين مصيبت دنيا گرفتار شده ايم

سلام بر شما از جانب پير مرداني كه موهاي ريش آنها را كه مدتها نشانه عزت بوده اند يكي يكي كه از ريشه در آورده مي شوند.

سلام از جانب سيماهاي كه مدتها در حجاب ونقاب بوده اند وفعلاً بي حجاب ولخت گرديده اند .

سلامي از جانب دختران جواني كه با زور دست آنها را گرفته وبه هر جايي كه زورداران بخواهند ناموس مسلمانان را مي برند.

سلامي از جانب پيرزناني كه به اجبار و زور گوشت خوك وگوشت مرده به آنان داده مي شود.

اين همه سلام پيام زنان و مرداني است كه گرفتار دست كفار شده اند وبا فتواي پاپ چون اصحاب اُخدُدُ در آتش ظلم مي سوزند وبه انتقام قسطنطنيه به جان و ناموس آنان تعدي ميشود لذا از سلطان امپراطوري عثماني طلب امداد را داريم .

در جواب در خواست مسلمانان اسپانيا سلطان بايزيد چندين كشتي نيروي نظامي به جبل طارق وساحل اسپانيا فرستاد وسپس چند هزار نيروي مجاهد جان فدا به اسپانيا اعزام كرد وتاحدي زيادي اين كمك مؤثر واقع شد ولي وضعيت داخلي عثمانيها كه ريشه آن در فتنه برادرش باعث شد بود بايزيد از هر نوع توسعه وكشور گشائي كوتاه آمد وبا قدرتها ودولت هاي اروپاي قرارداد صلح امضاء كرد. بايزيد بعد از امضاء قرار داد صلح با اروپايان شروع به سازندگي داخلي نمود وبراي شاغلان در دولت خود ومسئولان مملكتي حتي مدرسان و خطباء ومفتيان حقوق مناسب ساليانه تعيين كرد .

در زمان بايزيد زلزله سهمگيني قسطنطنيه را لرزاند واين زلزله يك نوع سونامي بود و 45 روز ادامه داشت آب دريا به خانه هاي مردم رسيد و هزاران منزل ومسجد تخريب شد و 15 هزار نفر مأمور اصلاح ساختمانهاي شهر قسطنطنيه شدند .

بايزيد بعداز 67 سال عمر وبعداز 31 سال خدمت در 18 صفر 918 قدرت رابه نفع فرزندش سليم ترك كرد.

 

** نتيجه **

مرحوم عبدالرحمن جامي شاعر معروف قرن نهم هجري شعري دارد به اين عبارت:

يك خلق خوش زهر كه ببيني پسند كن                  يُمن سهيل يمن شد سبب رونق قَرَن

 

لذا به چند خصلت نيك بايزيد اشاره مي كنم :

1-بايزيد اهل ادب،شعر وتقوابود و از نظر سياسي فردي متعدل وهر ساله در دهه آخر رمضان وقت خودرا به عبادت وطاعت اعتكاف سپري مي كرد.

 

2-در اكثر عمليات جهادي شركت مي كرد وهر بار كه از جنگ بر مي گشت تمامي گرد وغبار را جمع مي كرد ودر آخر مقدار خاك وغبار جبهه به اندازه نيم كيلوخاك شد و آنرا به خشتي تبديل كردند وسپس وصيت كرد در وقت مرگ آن را در زير سرش قرار دهند شايد خداوند او را مورد لطف وكرامت خود قرار دهد.

 

  3-بایزید اهل غيرت بود زماني كه مسلمانان مظلوم اسپانيا در كوره آتش مسيحيت مي سوختند واز سلطان بايزيد دوم طلب كمك كردند علي رغم مشكلات داخلي از هر نوع همكاري دريغ نكرد.

 

اينها اخلاق نيك اند واز هر كس صادر شوند و ارزشمند است.

 

‍‍ « وصلی الله علی سيدنا محمد و آله و صحبه اجمعین »

 

مجموعه درسهای ارائه شده پیرامون تــاریــــــخ خلافت سلاطین عثمانی

توسط حاج ماموستا ملا قادر قادري

درس هشتــاد و شش  از سـلـسه مبـــاحث تـــــــــاریخ
درس هشتم حیات سلاطین عثمانی

 

تاریخ : 03/09/88

موضوع  درس :

** ادامه حيات محمد فاتح و نتيجه درس **

فتح قسطنطنيه و تعطيلي سنگر عناد و دشمني عليه اسلام وتغيير قسطنطنيه به پايتخت اسلام وتبديل بزرگترين كليساي مسيحيت (آياصوفيا) به مسجد جامع(آياصوفيا) وبه اهتزاز درآوردن پرچم لا اله الا الله محمدرسول‌الله به جاي نمادصليبيت وايجاد دلگرمي وفرح مسلمانان وحزن وحسرت مسيحيان همه و همه گوياي مهمي اين فتح بزرگ است و بلا شك اين پيروزي تاريخي عوامل مادي و معنوي داشته است كه در جلسه قبل به بعضي از عوامل مادي آن اشاره كردم.

اينك به عوامل معنوي و آثار مثبت آن در چند بند اشاره مي كنم:

1- وجود علما ، عرفــا ، مشايخ و رجال دين در بين لشكر وپيشاپيش سپاه بخصوص وجود عالم واستاد درس و تربيت محمد فاتح مرحوم شيخ آق شمس الدين محمد فرزند حمزه دمشقي كه از علماي طراز اول عصر خود بود واز نظر اصالت ، نسبش به خليفه‌راشد ابوبكر صديق(رض) مي‌رسيد ، اين شخصيت معنوي واين عالم بارع كه استاد قرآن وسنت نبوي وقفه وادبيات عرب بود و با زبانهاي فارسي ، تركي و رومي و علوم رياضي وفلكي وتاريخ وقوانين نظامي‌آشناي‌ كامل داشت و تمامي اين علوم را به شاگردش محمدفاتح در مدرسه ديني شهر مغنسيا در زمان حاكميت پدرش تعليم داده بود در كنار آن درس اداري ودولتداري را به محمدفاتح آموزش مي داد ومرتب تحقق مفاد حديث « لتفتحن القسطنطنيه ونعم الامير اميرها » را بدست محمدفاتح مژده مي‌داد ودر روز 20 جمادالاولي روز فتح پايتخت امپراطوري روم شيخ شمس الدين درخيمه‌اي به نماز و دعا وسجده‌هاي طولاني مشغول شد . دعاي وي واخلاص سربازان عثماني وصداقت محمد فاتح موجب فتــح گرديد.

 

2- بعد از فتح قسطنطنيه شيخ شمس‌الدين خطبه مهمي ايراد فرمود وخطبه خود را با سپاس خداوند وشرح حديث نبوي كه مژده فتح مركز حكومت قيصر روم را داده بود شروع كرد.

وسپس از خداوند متعال درخواست كرد اعمال و جهاد آنها را قبول فرمايد: وبه سپاه فاتح و لشكر وسربازان حاضر توصيه فرمود خدا را فراموش نكنيد و وحدت كلمه را حفظ و از فرمانده خود سلطان محمد اطاعت كنيد وخطاب به محمد فاتح گفت يا سلطاني امروز شما چشم آل عثمان هستيد. به شكرانه اين توفيق سعي كن همواره جهاد در راه خدا را سرلوحه كار خود قرار دهيد. وسپس به زيارت قبر شهيد اسلام اصحاب گرانقدر و اولين ميزبان پيامبر اسلام (ص) در مدينه منوره ابوايوب انصــــــاري كه در زمان بني اميه به قصد فتح قسطنطنيه تا نزدكي شهر آمده بودند و درحومه شهر شهيد شده بود رفت وبراي اين انصاري عزيز دعاي رحمت و درود فرستاد ودر روز جمعه 26 جمادالاول اولين جمعه را در روز سوم فتح شهر براي مشتاقان دين وپيروان قرآن و فاتحان قسطنطنيه اقامه نمود.

 

3- فتح پايتخت صليبيها اثر مهمي در حيات عثمــاني‌ها داشت ، زيرا قسطنطنيه قبل از فتح يك د‍ژ محكم و يك سپر مهم در مقابل انتشار اسلام و رسالت رسول الله بود وبا فتح آن اسلام به اروپا سرازير شد واسلام‌بول پايتخت اسلام شد. اين فتح بحدي اثر داشت كه خبر آن  كل اروپا را لرزاند ( بخصوص شخص پاپ نيكولاي پنجم) تا جايي كه دولتهاي مسيحي در روم گردهم آمدند وبا حضور پاپ پيمان بستند عليه اسلام ومسلمانان متحد شوند و پاپ فتواي جهاد را صادر نمود ولي قبل از هر اقدامي از حسرت وناراحتي سكته كرد وبا آه قسطنطنيه از دنيـــا رفــت.

 

4- بعدازحاكميت آرامش در شهر ومنطقه ، سلطان محمدفاتح نامه‌هايي به‌سران مصر، حجاز ، ايران و هند نوشت و دولتها وملتهاي مسلمان را از جريان فتح آگاه نمود واين امر باعث ايجاد فرح وسرور وشادي در جهان اســلام شــد مسلمانان بسياري در شهرهاي و قصبه‌ها راه‌ها و معابر را چراغاني كردند وهر مسلماني احساس عزت وقدرت مي كرد.

 

5- سلطان محمد فاتح فردي محبّ علم و علما بود وبه همين دليل بصورت جدي شروع به احداث مدارس علوم ديني ومعاهد در تمامي نقاط كشور كرد ومرتب از مدارس سركشي مي‌كرد وطالبان علم و دانش را به يادگيري علوم مختلف تشويق مي‌كرد ودر مدارس زمان سلطان محمد دروس تفسير و حديث و فقه و ادبيات عرب وبلاغه وبيان ومعان وبديع و هندسه و رياضيات وفلكيات تدريس مي‌شد.

سلطان محمد در كنار مسجد (آياصوفيا) 8 باب مدرسه احداث نمود كه در اين مدارس علوم عالي تدريس مي شد وهمچنيــن كتابخانه‌ خيلي مهمي در كنار مدارس مسجد جامع (آياصوفيا) داير كرد ونسبت به علما، عرفا، شعراء و ترجمه علوم مختلف علاقمند بود وبه بزرگان دين احترام ويژه ميكرد وچون يك فرد مقلد فرمانبردار دستورات استادش شيخ شمس الدين بود.

 

6- سلطان محمد در تربيت افراد جامعه نقش مهم واساسي داشت وبخصوص براي خانواده‌اش وفرزندانش وبه ويژه فرزند ارشدش بايزيد كه بعد از پدر جانشينش شد وصيتي كرده است كه از آن تاريخ تا به امروز مورد توجه بزرگان تربيت وتعليم واخلاق است كه به چند نكته از آن وصيت نامه اشاره مي كنم :

 

1- « يا بني كن عادلاً صالحاًرحيماً وابسط علي الرعيه بلاتميز »

اي فرزندم‌ در زندگي عادل وصالح وبه رحم باش. با رعيت خوش برخورد باش بدون در نظر گرفتن مليت ونژاد ومذهب .

 

2- " واعمل علي نشرالدين الاسلامي فان هذا واجب الملوك علي الارض "

در ترويج ونشر دين جدي وكوشا باش اين امر وظيفه هر حاكم ومسئول پادشاهي است.

 

3- در پست هاي دولتي افراد بي دين وبي كفايت ومنحرف وضعيف العقيده را بكارنگير.

 

4- با بدعت وبدعت گذاران و اهل خرافت بشدت مبارزه كن وهرگز با آنان هم جليس مباش .

 

5- علما ء وبزرگان دين واهل علم را اكرام كن . علماء دين از هركجاي دنيا به ديارما آمدند آنان را احترام كن واز حيث مادي ومعنوي مورد تفقد قرارده .

 

6- از بيت المال حراست كن ومراقب بيت‌المال باش به اموال وثروت هيچ كسي دست دراز مكن.

 

7- مال ،‌ مقام ، ثروت وقدرت شما را فريب ندهد و از راهي كه خلاف شرع باشد هرگز حركت مكن واز دين دفاع كن چون دين هدف ما وهدايت وتربيت مردم برنامه ماست وما با اين نيت پيروز شده‌ايم.

 

8- هرگز اموال بيت المال را در مسير تشويق هنر مبتذل ورقص و ترانه و لهو و لعب هزينه مكن تقويت هنر مبتذل منتهي به فساد است وفساد منتهي به خراب شدن جامعه .

 

در نهايت بعداز حدود 30 سال خدمت صادقانه در روز پنجشنبه چهارم/ ربيع الاول/ 886 هجري در عمر 52 سالگي در گذشت.

خبر فوت سلطان محمد فاتح در شرق وغرب دنيا منتشر شد دشمنان اسلام (صليبيي‌ها ونصارا) با شنيدن خبر فوت وي شيريني پخش كردند و شادي نمودند. پاپ ششم دستور داد دَر تمامي كليساها باز شود و سه شبانه روز كارها در روم تعطيل ومردم يونان مراسم شادي برگزار كردند و نماز شكر بجا آوردند.

در مقابل مسلمانان بسيار متأثر و محزون ونيروهاي عثماني كه در ايتاليا ومجارستان وبوسني در حال پيشروي بودند تا حد زيادي زمين گير شدند ويك دنيا آه وماتم بر دنيا اسلام حاكم شد.

رحمت خـــداونـــد ورضوان پروردگار شامل حال فاتح قسطنطنيه شود وخداوند اورا با سلف صالح واصحاب بدر و احد محشور فرمايد.

 

انشاء الله

 

‍‍ « وصلی الله علی سيدنا محمد و آله و صحبه اجمعین »

 

مجموعه درسهای ارائه شده پیرامون تــاریــــــخ خلافت سلاطین عثمانی

توسط حاج ماموستا ملا قادر قادري

درس هشتــاد و پنج  از سـلـسه مبـــاحث تـــــــــاریخ
درس هفتم حیات سلاطین عثمانی

 

تاریخ : 26/08/88

موضوع  درس :

حيات هفتمين سلطان عثماني محمد فاتح

 

نام وي محمد فرزند مراد معروف به ابوالخيرات و مشهور به فاتح متولد سال833 هجري بعد از فوت پدرش در سال 855 قدرت دولت تركيه عثماني را بدست گرفت وحدود 30 سال باعزّت حكومت كرد.

محمد فردي شجاع،دانشمند،جغرافيدان ومسلط به علوم نظامي وبه زبانهاي تركي،عربي،فارسي و يوناني سخن مي گفت: واز نظر هنري فردي با زوق و در ساخت مساجد از بهترين هنرمندان يوناني وايتاليائي استفاده مي كرد و بعد از 3 دهه خدمت صادقانه وباعزّت و معنويت عاقبت در سال 883 دارفاني را وداع گفت .  

 

* اوضاع سياسي ، اجتماعي ، نظامي و ديني دوران « سلطان محمد فاتح » *

قبل از شروع به اوضاع حاكم  در زمان سلطان محمدفاتح ذكر و شرح چند نام شهر و واژه ضروري به نظر مي رسد از جمله :

1- قسطنطنيه اين شهر پايتخت امپراطوري روم قديم بود و  منسوب است به قسطنطين فرزند عيصو فرزند يونان فرزند يافث فرزند حضرت نوح نبي(ع) و قسطنطنيه در اصل يك روستاي كوچكي بود در كنار درياي مرمره بنام بيزانس در سال330 ميلادي كه قسطنطين حاكم روم او را توسعه داد و نامش را بنام خود تغيير داد.

2- بيزانس كه به عربي بُزُنظي گويند در اصل نام يكي از فرزندان يونان بنام بيزانس فرزند يونان فرزند يافث و فرزند            حضرت نوح (ع) است.

3- روم فرزند عيصو و خود را  از حيث نسب به اسماعيل بن ابراهيم (ع) و بعضاً به يافث بن نوح(ع) مي رساند. حكومت ها ، دولتها ، شهرهاي اروپائي ومسيحي اكثراً بنام اين افراد بوده اند مانند :‌ يونان ، روم ، بيزانس وقسطنطنيه .

قسطنطنيه پايتخت دولتهاي رومي ، بيزانسي ، مسيحي وامپراطوري قدرتمند روم بوده است از نظر سياسي ، فرهنگي ، امنيتي و استراتژي خيلي مهم وحايز اهميت بود زيرا در قسمت اروپائي تركيه قرار گرفته بود. و بر تنگه بوسفور كه درياي سياه و درياي مديترانه را به هم وصل مي كرد مشرف بود و از 3طرف به آب و يك طرف به خشكي متصل و شهر ادرنه در شمال آن قرار گرفته و با مجارستان و يونان مرز مشترك داشت

از نظر ديني براي مسيحيان خيلي مهم و مقدس ومحترم و براي مسلمانان هم خيلي مهم تر  بود و از زماني كه پيامبر اسلام (ص) فرموده بود : ( لَتُفتحنَّ القسطنطنيهُ علي رجِلِ فلنعم الا مير اميرها ولنعم الجيش ذلك الجيش) (رواه احمد‌) يعني قسطنطنيه به دست مردي از تبار اسلاميان فتح مي شود فرمانده اين فتح بزرگ و سربازان اين عمليات بهترين امير و لشكر عصر خود هستند

با توجه به اين حديث نبوي شريف تمامي خلفاء و سلاطين و حكام اسلامي يكي بعد از ديگري بسيار كوشيدند فاتح قسطنطنيه آنها باشند تا تعريف وتمجيد پيامبر اسلام(ص) شامل حال آنان گردد. و به همين دليل بود حضرت عثمان بن عفان در سال 32 هجري و معاويه بن ابي سفيان در سال 44 و سليمان بن عبدالملك در سال 96 و هارون الرشيد در سال 190 و الب ارسلان سلجوقي و بايزيد و مراد دوم عثماني همه و همه جهد وكوشش كردند دروازه قسطنطنيه بدست آنها فتح شود ولي حكمت الهي اين پيروزي را نصيب هيچكدام نكرد.

و از طرف ديگر در تعريف قسطنطنيه آمده است اگر دنيا يك دولت شود قسطنطنيه شايسته بود پايتخت آن باشد .

علي هذا سلطان محمد از همان آغاز و شروع كار فكرش را متوجه فتح اين شهر استراتژيك كرد. ابتداء با دولت هاي همجوار غير از حاكم قسطنطنيه قرار داد مصالحه را امضاء كرد. و سپس يكي از مهندسان معروف و مشهور مجارستاني بنام اوربان را كه در امر ساخت توپ تخصص داشت دعوت و تمامي وسائل و امكانات لازم را در اختيار وي قرار داد اوربان چندين توپ قوي ساخت و يك توپ بنام سلطان محمد ساخت كه در تعريف آن مورخان خيلي نوشته اند و نزديك ترين تعريف و قريب به صحت اين است كه اوربان چند ماه مشغول ساخت توپ سلطان بود و بعد از ساخت اين توپ از شهر ادرنه در شمال قسطنطنيه با 50 جفت گاو به طرف پايتخت امپراطور روم كشيده شد و 700 نفر خدمه داشت و چند هزار نفر مسير توپ و گاوها را بصورت مرتب و منظم صاف وآماده مي كردند و گلوله هاي اين توپ سنگ گرد شده بوزن 300 كيلو بود كه 4 ميل (حدود8 هزار متر برد داشت)

بمحض وصول توپ به حدود شهر، سلطان محمد با 250 هزار نيروي متدين مطيع و مخلص از طريق خشكي و از جهات مختلف به شهر حمله كردند ابتدا قلعه مشرف بر شهر و تنگه بوسفور كه راه تداركاتي مسيحيان از طريق اروپا بود را فتح كردند و با 70فروند كشتي از طريق دريا به شهر نزديك شدند و53 روز شهر قسطنطنيه در محاصره مسلمانان بود تا عاقبت صبح روز سه شنبه 20جمادي الاول سال857 هجري به دستور سلطان محمد عمليات اصلي شروع شد علماءوبزرگان دين در پيشاپيش لشكر شعار لا اله الا الله و محمد رسول الله ، الله اكبر سر مي دادند و لشكر 250 هزار نفري در هر جاي كه بودند با صداي بلند شعار  را تكرار مي كردند و طنين شعار توحيدي در آن روز خدا ( يوم الله ) از تنگه بوسفور تا 7 قله مشرف بر شهر طنين افكند شد تكرار  لا اله الا الله و محمد رسول الله لرزه در دل مسيحيان انداخت و پرندگان در آسمان روي سر سپاه اسلام دايره زده بودند و سنگ  ريزه ها مرتب از كوه سرازير مي شدند و پيام خراب شدن كاخ امپراطوري روم را مژده مي دادند. حاكم قسطنطنيه دستور داد همه  افراد به كليسا رفته و براي نجات مسيح و مسيحيان دعا كنند و خود به كليساي بزرگ شهر( اياصوفيا) رفت و به دعا مشغول شد.

مسلمانان با قدرت تمام دروازه هاي هفتگانه شهر را يكي بعد از ديگري فتح كردند و در يك جنگ تن به تن بر شهر مسلط وحاكم و قيصر شهر كشته شد و سلطان محمد  وارد شهر گرديد و مستقيم به كليساي بزرگ شهر رفت در كنار آن دو ركعت نماز شكر خواند و از اينكه توانسته است لباس (نعم الامير) را در تن كند خداوند را شكر كرد و بر روح رسول الله(ص) درود فرستاد و سپس در جمع لشكريان كه در اطراف كليسا جمع شده بودند حاضر شد و 4 دستور مهم را صادر كرد.

1-زن ها و بچه ها از هر نوع تعرض مصون اند

2-نيرو هاي مذهبي و عالمان كليساها آزادند

3-از اين لحظه به بعد اين كليسا به مسجد جامع اياصوفيا تغيير نام داد

4-شهر قسطنطنيه كه از سال 330 ميلادي تا سال 1453 ميلادي به مدت 1123 سال به مركز توطئه و فتنه و نشر خرافات عليه انسانيت و تؤده ضعيف جامعه و اسلام و مسلمين بوده است به اسلامبول ( استانبول) يعني پايتخت اسلام تغيير نام داد.

وبا اين اقدام وجهاد جانانه اسلام در اروپا براي هميشه ماندگار شد.

 

** لله الحمد بدوً وختاماً **

ادامه بحث ونتيجه اين درس در درس آينده  .

 

 

‍‍ « وصلی الله علی سيدنا محمد و آله و صحبه اجمعین »

 

مجموعه درسهای ارائه شده پیرامون تــاریــــــخ خلافت سلاطین عثمانی

توسط حاج ماموستا ملا قادر قادري

درس هشتــاد وچهار از سـلـسه مبـــاحث تـــــــــاریخ
درس ششم حیات سلاطین عثمانی

 

تاریخ : 19/08/88

موضوع  درس :

1- حيات پنجمين سلطان عثماني سلطان محمد  

 2- حيات ششمين سلطان عثماني  سلطان مراد دوم

 

1- حيات پنجمين سلطان عثماني سلطان محمد  

سلطان محمد فرزند سلطان بايزيد متولد 781 هجري ودر سال 816 هجري ، قدرت دولت عثماني را بدست گرفت به مدت 8سال تا سال 824 هجري در قصرامپراتوري عثماني حضور فعال و مدبرانه داشت . محمد عثماني اگرچه مانند اسلاف خود فتوحات نظامي نداشت ولي خدمات شايسته اي به دولت وملت تركيه عثماني نمود.

 

اوضاع سياسي واجتماعي وديني دوران « سلطان محمد »

عصري كه محمد عثماني زمام دولت تركيه را بدست گرفت ، امپراتوري عثماني بشدت مجروح ومتزلزل بود ، حمله بي رحمانه تيمورلنگ و10سال جنگ داخلي فيما بين فرزندان سلطان بايزيد وتخريب و تحريك صليبي ها دولت وملت تركيه كاملاً از لحاظ ملي ومذهبي آسيب ديده بودند.

سلطان محمد علي رغم كمي سن وسال خيلي زود به دولت وكشورتركيه سروسامان داد وي فردي سالم متدين وشجيع ومحبّ دين ومخلص علماء ودلسوز مسلمانان بود وبراي حراست از دين و دفاع از مسلمين ومقابله با صليبيون وسركوبي اغتشاشگران داخلي در 24جنگ شركت كردو40بار مجروح گرديد.

سلطان محمد مشهور بود به «محمد چلبي» يعني كشتي گيره قهرمان ، بلاشك قهرمان بود. و از نظر تدين سلطان محمد اولين سلطان عثماني بوده است كه هرساله قسمت هنگفتي از دارائي خود را به جهت توزيع و هزينه بين فقراء حرمين به مكه مكرمه مي فرستاد وعاقبت در سال 824 در شهر ادرنه فوت كرد وجسد وي از شهر ادرنه (شهر مجاهدان ) به شهر بورسا (شهر فقها) انتقال داد شد.

 

2- حيات ششمين سلطان عثماني  « سلطان مراد دوم »

با فوت سلطان محمد فرزندش مراد دوم درسال 824 به قدرت رسيد وبه مدت30 سال بر كشور تركيه حكومت كرد تا اينكه درسال 855 داردنيا را وداع گفت

اوضاع سياسي واجتماعي وديني دوران سلطان مراد دوم

دوران حكومت مراد دوم همراه بود با بحرانها و جنگها و فتنه‌هاي عديده و علي رغم زحمات زيادي كه سلطان محمد در ايجاد وحدت و اتحاد تركيه انجام داده بود باز تاريخ شهادت ميدهد كه دشمنان اسلام و مسلمانان از جمله پاپ‌ها و سلاطين مسيحي و اجير شدگان به شناسنامه مسلمانان در ايجاد فتنه وبحران به نفع كفار دست بردار نشدند.

ابتدا مصطفي عثماني عموي سلطان مراد را تحريك ومصطفي جمعي را در اطراف خود جمع كرد وصليبيها بخصوص مانويل امپراتور روم وحاكم قسطنطنيه يكي از فرزندان سلطان مراد را بنام مصطفي تحريك واجير كردند و هر دومصطفي (عمو و فرزند سلطان مراد) به پشتيباني حاكم روم از دو جهت هجوم خود را شروع وبه دوشهر گاليپولي در اروپا ونيقيا در اناتولي حمله و آنها را از دست نيروهاي عثماني خارج وتا حدي شادي و سرور در دل مسيحيان صليبي انداختند.

سلطان مراد با شجاعت تمام وبا سپاه قوي بسوي دو شهر كاليپولي ونيقيا حركت كرد و هر دو شهر را مجدداً فتح وهر دو مصطفي را اسير وبه قتل رساند وسپس به انتقام از مانويل حاكم قسطنطنيه شهرمسيحي سالونيك را از نيروي بيزانس در سال 833 تسخير كرد وشهر را كاملاً ويران نمود ودر سال 848 با پادشاه مجارستان صلح نامه اي به امضاء رساند و آنگاه با پيروزي مقتدرانه از اروپا به تركيه برگشت . زمان بازگشت وي هماهنگ بود با مرگ فرزندش ارشدش علاءالدين اين حادثه اورا بسيار محزون كرد وباعث شد از قدرت به نفع فرزندش محمد كنار رفت وبه شهر مغنسيا رفت وبه زهد وعبادت وتأمل در ملكوت مشغول شد در اين فاصله پاپ از موقعيت استفاده كرد وفتوايي صادر نمود كه هر نوع معامله با مسلمانان باطل است.  اين فتوا موجب شد تمامي عهد و پيمان بين مسلمانان ومسيحيان نقص گرديد ويك بسيج عمومي عليه مسلمانان شروع شد وشهرهاي تحت سلطه عثمانيها در اروپا از جمله شهر فارنا در كنار بحرسياه در بلغارستان را محاصره كردند.

مراد با شنيدن اين خبر از عبادتگاه خود بيرون آمد و به مصداق آيه 12 سوره توبه كه مي فرماييد فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ  ( سركوب كنيد رهبران كفر را آنان عهد وپيمان ندارند.)‌ با 40 هزار نيروي تازه نفس وآماده با كشتي از درياي سياه گذشت وعهدنامه مسيحيان را روي نيزهاي خود قرار دادند وعملاً اعلام كردند اگر شما عهده شكني مي كنيد ما با نيزه  به شما جواب مي دهيم .       

در اولين اقدام لاديسلاس پادشاه مجارستان و فرمانده كل مسيحيان بدست سلطان مراد كشته شد و سر او را از تنش جدا كردند و برسرنيزه بلندي قرار دادند وشعاردادند ايها الكفار هذا رأس ملككم نتيجه جنگ كاملاً به نفع مسلمانان تمام شد واروپائيان ذليلانه و شكست خورده از محل فراركردند و سلطان مراد پيروزمندانه در سال 852  به تركيه بازگشت ودر سال 855 در عمر47 سالگي فوت كرد و بنا به وصيت خود در كنار مسجد جامع بورسا وروز جمعه در يك قبر ساده وبدون تشكيلات وي را دفن كردند.   

 

** نتيجـــه **

1- مورخين درخصوص زندگي روزانه وحيات خصوصي واجتماعي مراد دوم اظهار نظر متفاوت كرده اند. هم خوب نوشته اند وهم اظهار نظر همراه با شك و ترديد نموده اند وآنچه از حيات ظاهري مراد مانده است اين است كه وي فردي بوده است مخلص به دين واهل احترام به علم ،علماء و شعرا و در احداث مساجد و مراكز دينــــي و جهاد در راه اسلام و زهدو خلوت و رونق دادن به شريعت اسلام دريغ نداشته و عزت و شخصيت اسلام را در برابر دشمنان اسلام احيا نموده است .

 

2- مراد وصيت كرد جسد وي را در بورسا شهر فقها ودر كنار مسجد جامع مراد و در يك قبر ساده و در روز جمعه دفن كنند و اطراف قبرش را بصورت مرتب سنگ كاري كنند و به جهت استفاده حفاظ و قاريان قرآن .  اين وصيت وي بلاشك نشانه تدين است واگر اشتباهي داشته است .  والله غفور رحيم 

 

 

‍‍ « وصلی الله علی سيدنا محمد و آله و صحبه اجمعین »

 

مجموعه درسهای ارائه شده پیرامون تــاریــــــخ خلافت سلاطین عثمانی

توسط حاج ماموستا ملا قادر قادري

درس هشتــاد وسه از سـلـسه مبـــاحث تـــــــــاریخ
درس پنجم حیات سلاطین عثمانی

 

تاریخ : 12/08/88

موضوع  درس :

حيات چهارمين سلطان عثماني « بايزيد »

سلطان بايزيد بعداز قتل پدرش مراد در سال 792 هجري بمدت 13سال تا سال 805 هجري برمماللك عثماني حكومت كرد.

سلطان بايزيد فردي متدين،شجيع ومجاهد ومحبّ دين ومروجّ مساجد بود وبه بزرگان دين وعلماومشايخ واهل عرفان احترام مي كرد. ودرامر جهاد ومبارزه با دشمنان اسلام دنباله رو پدرش حركت كرد وقدرت خود را در اروپا توسعه داد درسال 804 هجري درحومه آنكارا توسط نيروهاي تيمور لنگ اسيرشد ودر سال 805 هجري در اسارت فوت كرد. 

 

اوضاع سياسي واجتماعي وداخلي دوران سلطان بايزيد

سلطان بايزيد بعداز انتخاب به رهبري و سرپرستي سلسله عثماني در اولين فرصت نيروهاي عثماني را در آسياي صغير (قسمت تركيه) ونيروهاي مستقردرقسمت اروپا را سروسامان داد.ودريك اقدام شجيعانه شهرآلاشهر از امپراطوري مسيحي بيزانس را تحت سلطه خود قرار داد. وتنها شهر باقيمانده (قسطنطنيه) كه مركز وپايتخت امپراطوري روم بود تحت محاصره نيروهاي بايزيد قرار گرفت. آنگاه سلطان بايزيد با دولت صربستان پيمان صلح امضاء كرد ودر سال 796هجري بلغارستان را فتح كرد وبا فتح بلغارستان ترس و وحشت سراسر اروپا را فراگرفت.

با پيشنهاد بعضي از حكام اروپائي بونيفاس پاپ نهم فتواي جهاد را صادر وملت هاي آلباني وفرانسه واسكاتلند وسويس ولوكزامبورك وبعضي از ايالات ايتاليا وجنوب اروپا را بسيج ويك قدرت قوي ويك سپاه120هزارنفري از مناطق مختلف اروپا بسوي بالكان راه افتاد وحمله جدي از سوي صليبيها شروع شد وخود را در كمترين وقت به بالكان رساندند ودر ابتدا مناطقي را ازسلطه عثمانيها خارج كردند.

بايزيد با سپاه آزموده ولشكري قوي ونيرومند 100هزارنفري عازم بالكان شد وعلي رغم مشكلات زيادي كه در پيش داشت بخصوص از اين جهت كه نيروهاي اروپايي بيشتر و قويتر بودند به ياري خداوند وثبات مسلمانان وشجاعت سلطان بايزيد وحمايت علماء در نهايت جنگ به نفع مسلمانان تمام شد.ومسلمانان نيروهاي مسيحي را شكست دادند. پيروزي مسلمانان در اين جنگ كه به جنگ نيكو پوليس مشهور است موجب شد عثماني ها به يك قدرت قوي در مقابل اروپا تبديل شدند تا جاي كه مردم بوسني و بلغارستان بدون كوچكترين مقاومتي خود را تسليم نيروهاي عثماني كردند.

سلطان بايزيد درسال 801هجري از حاكم قسطنطنيه در خواست تسليم را نمود وپيشنهاد بايزيد از سوي مانويل حاكم قسطنطنيه رد شد.

سلطان بايزيد بعد از دريافت جواب رد از سوي حاكم روم محاصره شهرقسطنطنيه را استحكام بخشيد ودر همين زمان بود تيمور لنگ با سپاهي قوي، خود را به مرز دولت عثماني رساندوبه بايزيد پيامي فرستاد كه خود را بدون خون ريزي تسليم كند.

بايزيد به پيشنهاد تيمور جواب رد داد ودر سال 804هجري تيمور با سپاه 800هزارنفري يكي بعدازديگري شهرهاي دولت عثماني را تسخير كرد بايزيد با سپاه قوي خود در حومه انكارا در مقابل تيمور ايستاد. وعثمانيهادر مقابل سپاه تيمور رشادت نشان دادند ولي در لحظه حساس 2 گروه از سربازان بايزيد به سپاه تيمور ملحق شدند: 1- نيروهاي مسيحي مسلمان شده اروپائي  2- نيروهاي باقيمانده مغوليان در دولت عثماني  اين خيـــانت باعث شد باقيمانده نيروهاي عثماني علي رغم حمايت صادقانه خود نتوانستند پيروزي را كسب كنند وبايزيد اسير شد ونيروهاي عثماني دچار شكست شديدي شدند و سپاه تيمور تا شهر بورسا رفت واكثر بالا اتفاق مناطق تحت سلطه عثمانيها را تسخير كرد وسال805هجري تيمور به سمرقند بازگشت.

با بازگشت تيمور فرزندان بايزيد به جهت جانشيني پدر دچار اختلاف شدند. عاقبت وبعداز 10 سال جنگ داخلي قدرت هماهنگ عثمانيها در درست يكي ازفرزندان بايزيد بنام محمد قرار گرفت.   

 

** نتيجـــه **

1-       اقدام بايزيد در برابر صليبيها بخصوص در جنگ نيكوپوليس موجب افتخارومايه عزت مسلمانان در مقابل مسيحيان گرديد بايزيد در ترويج دين واحداث مساجد وحفظ جايگاه علماء وعرفا ازجمله ي افراد مخلص تاريخ نامش ثبت شده است.

 

2-       مسيحيان شكست خورده از دست بايزيد پيروزي تيمور واسارت بايزيد را جشن گرفتند وبراي تيمور تبريك فرستادند وشادي كنان كف زدند وكشتن مسلمانان را از هردو طرف به نفع خود مي دانستند.

 

3-       تيمور لنگ كي بود وچكاركرد؟ تيمور در سال 736هجري در روستاي كيش سمرقند از يك خانواده مسلمان متولد شد به پيـــروي از سنت خانواده اش به بزرگان دين علاقه داشت ومرتب به محضر آنان مي رفت وطلب دعاي توقيق مي كرد درجواني درس جنگ را ياد گرفت وفردي شايسته ومشهورشد و  درحدود سال762 هجري از جانب حاكم ماوراالنهر به فرماندار كيش مقراجدادي خود منصوب شد وبا خواهر اميرحسين حاكم ماوراالنر ازدواج كرد وطبق فرهنگ مردم آن ديار كه به داماد گوركان مي گفتند به تيمورگوركان يعني تيمور داماد معروف شد كه بعداً به غلط تيمورگركاني خوانده شده است. امير تيمور درجنگ با والي سيستان پاي راستش صدمه ديد وتا آخر عمر مي لنگيد وبه همين خاطربه تيمورلنگ هم مشهور شد تيمور در اثر شجاعت ومهارتي كه داشت بر ماوراالنهر مسلط شد واز سال782تا807 هجري قمري به قصد كشورگشائي يك جنگ خونين بي رحمانه وپرحادثه اي را شروع كرد  ودرطول25سال هندوستان وهرات وخراسان ومازندران ومسكو وآذربايجان ودمشق وبغداد وانكارا را گرفت وانسانهاي زيادي را كشت ودر هرات و اصفهان از كله انسان ها مناره ساخت آنگاه در فكر فتح چين افتاد وسپاهي را بسيج كرد ولي مرگ جلوش گرفت ودر اثرسرما خوردگي در كنار سيحون فوت كرد.

  ( تلك الا يام نداولها بين الناس )

روزگار وقدرت را در دست انسانها قرار مي دهيم يكي مي سازد ويكي تخريب مي كند. يكي احياءمي كند وديگري مي كشد گروهي به بشرخدمت وجمعي خيانت مي كنند. جمعي مي خورند وشادي مي كنند وجمعي فقيرند وگريه مي كنند يكي عمربن عبدالعزيز است و يكي يزيد يكي عثمان ترك است وديگري تيمورلنگ ( والعاقبة للمتقين )   

 

 

‍‍ « وصلی الله علی سيدنا محمد و آله و صحبه اجمعین »

 

 

 

اطلاعات تماس با دفتر

استان کرمانشاه ، شهرستان پاوه ، خیابان امام محمد غزالی، دفتر امام جمعه پاوه

شبکه های اجتماعی

Template Design:Dima Group