نمازجمعه این هفته پاوه، با حضور مردم متدین و مومن، در محل مسجد جامع این شهر و به امامت حاج ماموستا ملا قادر قادری اقامه شد.
در ادامه متن کامل خطبه های نماز جمعه امروز آمده است
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر امامجمعه پاوه؛ نمازجمعه این هفته ۱۴۰۲/۰۷/۲۸ پاوه با حضور مردم مومن و متدین پاوه در محل مسجد جامع و به امامت حاج ماموستا ملا قادر قادری اقامه شد
متن کامل خطبههای نماز جمعۀ مورخۀ ۱۴۰۲/۰۷/۲۸ شهر پاوه
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربالعالمین ثم الصلوة والتحیة والسلام علی امام المتقین سیدنا و قائدنا و مولانا محمدٍ و علی آله و صحبه و من دعا بدعوته الی یوم الدین
السلامعلیکم و رحمةالله و برکاته
از درگاه خداوند دانا و توانا برای تکتک خواهران و برادران حاضر در نمازجمعه و خانوادۀ آنان و تمامی کسانی که خطبههای ما را گوش میدهند درخواست عزت و سعادت و سلامتی دارم.
عزیزان من؛ امروز در خطبهها به یک موضوع و دو یادآوری اشاره میکنم. ۱-رحلت رسولالله (ص) ۲-دو یادآوری روز (۱-تسلیت مجدد به اهالی غزه ۲-کلمات مبارکی از اهالی غزه)
بحث اول: رحلت رسولالله (ص)
یکشنبه هفتۀ گذشته ۲۳ مهر برادری با من تماس گرفت و گفت: امسال در ماه میلاد شما به میلاد و بعثت و بعضاً هجرت رسولالله (ص) اشاره کردید اگر در خصوص رحلت آن بزرگوار هم صحبتی داشته باشید، برای ما مفید خواهد بود و بحث را کامل کردهاید. بنده هم استقبال کردم، بعد از آن قضایا، قضیۀ فلسطین و آنهمه کشتار و جنگ و حنایت پیش آمد، دلگرم شدم و گفتم امروز در خصوص رحلت رسولالله بحث میکنم شاید اشکی در چشمان بعضی از ما جاری شود برای روزی که به درد ما میخورد.
به شما برادران و خواهران دینی عرض میکنم در عصری که من و شما زندگی میکنیم، دنیای امروزی با گذشته خیلی متفاوت و همهچیز به هم نزدیک شده است. سالهای عمر ما مثل ماه میگذرد و ماههای عمرمان مثل هفته و هفتهها مثل روزها و روزها مثل ساعت و ساعتها مثل دقیقه در حال سپری شدن است.
امروز جمعه میخوانیم و خیلی ساده جمعهای دیگر از راه میرسد و ماهی سپری میشود و ماه دیگر میآید و سالها هم در پی هم میآیند و این روندی است که ما شاهدش هستیم و از عمر ما کم میشود.
پیامبر عظیمالشأن اسلام ۱۰ سال و ۳ ماه در مدینه زندگی کردند. در سال هشتم هجری مکه قبلۀ مسلمانان آزاد شد و در سال نهم به حضرت ابوبکر (رض) امر فرمود: امسال بهعنوان امیرالحاج باید حجاج را سرپرستی کند. بعد از یک یا دو روز که حجاج از مدینه حرکت کرده بودند، سورۀ توبه نازل شد. لازم است عرض کنم قرآن کریم شامل ۱۱۴ سوره است که از میان این سورهها تنها سورۀ توبه بسمالله ندارد و با بسمالله الرحمن الرحیم شروع نمیشود.
بهمحض نزول سورۀ توبه پیامبر اسلام (ص) حضرت علی (رض) را صدا زد و به او دستور داد به دنبال کاروان حجاج برود و اوایل سورۀ توبه را در روز عرفه و در صحرای عرفات برای حجاج بخواند و به آنها اعلام کند دیگر حج مشرکین تمام شد و کسی حق ندارد به سبک دوران جاهلیت به حج بیاید.
این دو کار انجام شد و حج سال نهم تمام شد و حجاج اعلام برائت از مشرکین را در عرفات شنیدند. در ماه ذیالقعده سال دهم هجری رسول گرامی اسلام (ص) اعلام فرمود امسال من خودم سرپرست حجاج هستم. بهمحض آنکه خبر به مردم رسید، زنان و مردان مؤمن از دور و نزدیک و از میان طوایف و اقوام مختلف و از روستایی و عشایر و خیمه نشین این فرصت را غنیمت شمردند و گفتند: این بهترین زمان و ایام است که در خدمت قائد و مرشد و راهنما و استاد خود عازم سفر حج شویم.
روز ۲۵ ذیالقعده که تقریباً ۱۵ روز به ایام و روز عرفه و حج مانده بود، پیامبر بزرگوار و کل عازمین حج در ذوالحلیفه میقات اهل مدینه جمع شدند و احرام بستند. یکی از اصحاب میفرماید: تا جایی که چشم کار میکرد، دشت ذوالحلیفه یا آبارعلی پر از انسانهای عاشق بود. پیامبر اسلام خطبهای خواندند و فرمودند: ای مردم؛ گوش کنید حج یک عبادت عملی است «خُذوا عَنّي مَناسِکَکُم» به من نگاه کنید که چگونه حج را انجام میدهم شما هم مثل من این کار را انجام دهید. غسل کنید، وضو بگیرید و به مسجد تنعیم بیایید و دو رکعت نماز بخوانید و برای انجام حج نیت کنید و «لبیک اللهم لبیک» بگویید.
این کارها را انجام دادند و سپس عازم مکه شدند و حدود ۸ یا ۹ روز در راه بودند تا به مکه رسیدند. طواف اولیه و صفا و مروه را انجام دادند تا روز هشتم ذیالحجه فرارسید پیامبر اسلام (ص) در این روز خطبهای خواندند و فرمودند: حاضر شوید امروز و امشب راهی منیٰ میشویم و شب در منیٰ میمانیم و صبح به عرفات میرویم. تخمین زدهاند زنان و مردان حاضر ۱۰۰ تا ۱۲۰ هزار نفر بودهاند این جمعیت برای آن روز خیلی مهم بوده است.
در وقت عصر روز عرفه پیامبر اسلام (ص) به جبلالرحمه رفتند و در سمت راست جبلالرحمه خطبۀ مشهوری خواندند که یک منشور است یکی از نکات که اصحاب را اندوهگین کرد این بود که فرمود:
ایهاالناس؛ گمان نمیکنم سال دیگر شمارا در این مکان ببینم و این ملاقات، آخرین ملاقات من با شما در این مکان است. این یک تذکر بود و هرکسی که صاحب خرد بود، معنی این جمله را میدانست. سپس نام حج خود را هم حجةالوداع (حج خداحافظی) نهاد یعنی رسول گرامی اسلام (ص) دیگر هیچوقت در عرفات مشاهده نمیشود.
حج تمام شد و مسلمانان به مدینه برگشتند در وسط راه آیه نازل شد «ألیَومَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُم» ای محمد دین تمام شد و دیگر چیزی به نام احکام از آسمان نازل نمیشود و در طول ۲۳ سال و اندی آنچه لازم بوده نازل شده است.
در مدینه یاران رسولالله (ص) هرروز چیز جدیدی میدیدند و خبر تازهای میشنیدند. روزی پیامبر بزرگوار حضرت معاذ بن جبل را صدا زد و فرمود باید به یمن برود و پیام اسلام را برساند و فرمودند: باور نمیکنم بار دیگر مرا ببینی مگر مسجد و قبر مرا زیارت کنی. معاذ گریه کرد و آهی کشید و بیصدا از پیامبر خدا (ص) دور شد.
سورۀ نصر «إذا جاءَ نَصرُاللهِ والفَتح ...» نازل شد. خداوند متعال فرمود: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا» ای محمد تسبیحات و استغفارکن. با نزول این سوره اصحاب دو استنباط داشتند. جمعی از اصحاب گفتند: خداوند متعال به ما وعدۀ پیروزی بیشتری داده است. عباس عموی پیامبر اسلام (ص) فرمود: این سوره پیام رحلت و رفتن پیامبر اسلام (ص) است. مگر رسول خدا در طول این ۲۳ سال توبه و استغفار نکرده است؟ این سوره پیام وفات رسولالله است که باید ذکر و فکر و تسبیحات و عباداتت بیش از گذشته باشد و با شک و گمان به منزل رفتند.
در این فاصله یکشب حضرت عباس خوابی دید به خدمت پیامبر اسلام (ص) رسید و فرمود: یا رسولالله؛ امشب خواب عجیبی دیدهام و دوست دارم آن را برایم تعبیر فرمایید. در خواب دیدم مأموران زیادی با طناب دارند کرۀ زمین را بهسوی آسمان بلند میکنند. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: ای عباس؛ این خواب خبر فوت برادرزادهات است و تعبیر این است که من از زمین بهسوی خداوند میروم و از میان شما خداحافظی میکنم.
یکی از محبان رسولالله (ص) به نام ابومویهیبه بود و شب در مسجد میخوابید که مبادا پیامبر اسلام کاری داشته باشد، میفرماید: در مسجد خوابیده بودم. حضرت خیلی آرام بیدارم کرد و فرمود: مرا همراهی کن به بقیع برویم «اًمِرت أنْ استغفر لِأهلِ البقیع» خداوند به من امر کرده برای اهل بقیع دعای خیر کنم. همراه من بیا. ابومویهیبه میگوید: پیامبر اسلام را تا قبرستان بقیع همراهی کردم. ایشان سر مبارکش را با پارچهای بسته بود که نشان میداد حضرت رسول (ص) کسالت دارد. به بقیع رفتیم و بر سر قبر عزیزان و شاگردانش حاضر شد و به آنان سلام کرد.
به منزل برگشتیم و در این فاصله به جمعی از یارانش فرمود: مرا همراهی کنید به اُحُد برویم چون در اُحُد بیش از ۷۰ شهید مدفوناند که دو نفر از شهدا در دشت احد و بقیه در اطراف هستند. به اُحُد رفتند و پیامبر اسلام دست به دعا برداشت و برای شهدای احد دعا و از آنان خداحافظی کرد و آشکارا پیام آخر عمر رسولالله (ص) بود.
به منزل آمد و همسران خود را صدا زد و فرمود: حالم عادی نیست، به من اذن دهید امشب در حجرۀ عایشه (رض) استراحت کنم و آنان نیز پذیرفتند و در حجرۀ حضرت عایشه (رض) بستری شد؛ همچنین فرمود: به ابوبکر (رض) بگویید نمازهای جماعت را برای مردم بخواند.
همچنین یک روز پیامبر (ص) به مسجد آمد و نماز خواند و سپس رو به یارانش کرد و فرمود: ۲۳ سال در میان شما بودم. اگرچه من فرستادۀ خدا هستم اما احتمالاً کسی را اذیت کرده باشم هرکسی از من طلبکار و حقی بر گردن من دارد یا مرا عفو کند و یا بگوید تا حقش را ادا نمایم.
چند روز گذشت و صبح روز ۱۲ ربیعالأول فرارسید از پنجرۀ خانهاش صفوف منظم و مرتب مسجد را نگاه کرد و تبسمی کرد اصحاب با دیدن رسولالله (ص) خوشحال شدند و با خود گفتند: وضعیت آن بزرگوار خوب است. حضرت ابوبکر محراب را برای حضرت خالی کردند اما با تکان دادن دست به حاضرین فرمود: به مسجد نمیآیم خودتان نماز بخوانید و به کسانی که کنارش بودند، فرمودند: با دیدن این صفوف خیلی خوشحال شدم تا امت من صفوف نمازهایشان اینگونه محکم باشند و تا اینگونه در کنار هم باشند و به نماز توجه کنند، شکست نمیخورند. توصیۀ من این است نماز و حقوق افراد کارگر و ضعیف و حقوق زن مدنظرتان باشند. اصحاب که گمان میکردند حال رسولالله (ص) رو به بهبودی است، هرکدام دنبال کار خود رفتند.
در قبل از ظهر همان روز خبر پخش شد که رسول خدا دنیای فانی را وداع فرموده است. غوغایی به پا شد که تاریخ مدینه تا آن روز به خود ندیده بود و همه از دور و نزدیک به مسجد آمدند. یکی میگفت راست و دیگری میگفت دروغ است و با حالاتی غمبار در ماتم رسول خود گریه میکردند.
در این فاصله حضرت ابوبکر (رض) آمد و مستقیم به حجرۀ عایشه رفت. پارچهای که بر صورت مبارک رسولالله بود را برداشت و صورت مبارکش را بوسید و با چشمانی گریان از حضرت خداحافظی کرد. بعدازآن از حجره بیرون آمد و به میان مردم رفت و فرمود: ای مردم گوش کنید؛ «بسمالله الرحمن الرحیم، وَمَا مُحَمَّدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ» محمد (ص) هم پیامبری بود مثل سایر پیامبران چون آدم و نوح و موسی و ابراهیم. گریه و شیون فضای مسجد را پر کرد.
در این فاصله حضرات علی و فضل (علیهماالسلام) جسد مبارک رسولالله (ص) را غسل دادند و سپس جنازه را به مسجد آوردند و در محراب خودش گذاشتند. دستهدسته مردان و زنان و جوانان آمدند. اول مردان بر جسد مبارکش نماز خواندند و خداحافظی کردند سپس زنان مدینه، نماز خواندند و خداحافظی کردند بعدازآن جوانان آمدند و از رسول خدا خداحافظی کردند و همگی با شعار «إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» به خود دلگرمی میدادند
نهایت امر روز دوشنبه که روز فوت پیامبر اسلام (ص) بود، خواستند جنازه را دفن کنند اما بعضی گفتند: باید جنازه را به مکه ببریم و بعضی گفتند: نمیدانیم باید جنازه را در کجا دفن کنیم. یکی از اصحاب آمد و گفت: یکبار از رسول خدا شنیدهام پیامبران در هرکجا که فوت میکنند باید در همانجا دفن شوند.
جنازه پیامبر اسلام را به حجره بردند سپس قبر را کندند و بعضی از اصحاب خود را داخل قبر انداختند و گفتند: بر سر ما خاک بریزید اما بر جسم مبارک پیامبر (ص) خاک نریزید.
در حین دفن پیامبر اسلام (ص)، فاطمۀ زهرا (ع) که در فاصلۀ ۲۰ متری مردم ایستاده بود بلال را صدا زد و فرمود: «کیف تطوَّعَت انفُسُکُم أنْ تَضَعُوا التُّرابَ عَلیٰ رسولالله» چگونه دلتان میآید بر جسم مبارک رسولالله (ص) خاک بریزید؟ بلال فرمود: «یا ریحانَةَ رسولالله؛ والله لو استطعنا ان نضع اباک فی السماء لوضعناه» ای فاطمه (ع)؛ قسم به خدا اگر اجازه داشتیم، پدرت را به اعلاعلیین میبردیم اما در کتابی که بر پدرت نازل شده میفرماید: «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَىٰ» شما از خاک هستید و دوباره به خاک برمیگردید. ما هم به تبعیت از قرآن، بر جسم مبارک پدر شما خاک ریختهایم.
با حزن و اندوه فراوان که زبان من قادر به بیان آن نیست، این پیامبر بزرگوار از امتش خداحافظی کرد و درس بزرگی به ما داد که من و شما هم میرویم. این بحثی بود دوست داشتم عرض کنم که نباید ما هم به دنیا دلخوش باشیم. اگر دنیا دوام داشت، باید برای محمدالمصطفی دوام میداشت. اگر قرار بود ما نمیریم باید اول آن بزرگوار نمیمرد. خوشا به حال کسانی که در زندگی درست قدم برمیدارند و نزد پروردگارشان سربلند هستند. امیدوارم که این بحث برای همه ما تأثیر داشته و درسی باشد.
یادآوری اول: تسلیت به اهل غزه
کمترین کسی در دنیا و کمترین کسی در میان مسلمانان هست که خبر نداشته باشد در غزه چه میگذرد؛ اهل ایمان و منصفان غیرمسلمان همه برای غزه ناراحتاند.
اگر در ایران و عراق و تونس و مصر مسلمانان به خیابان میآیند، در امریکا و کانادا و فرانسه هم مسلمان و غیرمسلمان اظهار تأسف و ناراحتی میکنند. معالوصف در مناطق کردنشین جمعی بیانصاف دشنام میدهند و از اسرائیل پشتیبانی میکنند و میگویند ما کردها هم مشکل داریم و دربهدر میشویم.
طبیعی است ما نمیتوانیم جلو زبان مردم را بگیریم و نمیتوانیم بگوییم که این مردم همه مثل من و شما فکر کند. شاید فارس و لر و کرد و باقی اقوام و مردم عراق و سوریه و لبنان و لیبی مشکل دارند، ولی اگر انسان دین هم نداشته باشد ولی شرافت و کرامت انسانی داشته باشد، باید مصیبت غزه را با سایر مشکلات متفاوت بداند. و از همه بدتر از بعضی از روحانیون جملاتی را میشنویم که قابل تأمل است.
همینالان که منتظر اذان بودیم، یک نفر خطبه میخواند میگفت: باید در خصوص بیمارستان معمدانی تحقیق شود که آیا اسرائیل این کار را انجام داده یا حماس؟ آیا این انصاف است که یک نفر روحانی به خاطر اینکه به او بگویند: یک فرد دموکراسی خواه است، چنین سخنانی را بر زبان جاری کند؟
اگر فلسطینیها بمبهای با این قدرت داشتند که ۵۰۰ نفر را یکجا بکشد، مشکلی نداشتند. در طول این چند روز شاید ۵۰۰ موشک و خمپاره به سمت اسرائیل شلیک کردهاند اما کسی را یا نکشتهاند یا به ده نفر نمیرسند.
حال اگر یک جوان و یا یک انسان ملیگرا یا لائیک اینچنین صحبت کند، انسان زیاد متأثر نمیشود اما وقتی دیدگاه یک نفر روحانی اینگونه است مردم چه بگویند و چه چیزی را درست بدانند؟ ایکاش افراد بیدین، ملیگرا و حتی روحانیون اگر نمیتوانستند خیر بگویند، شر هم نمیگفتند و سکوت میکردند و مردم را دچار شک و تردید نمیکردند.
عزیزان من؛ تخریب، بیرحمی و جنایتی که اسرائیل به پشتیبانی آمریکا انجام داده و میدهد، بر کسی پوشیده نیست. هرکدام تلویزیون و ماهواره و موبایلتان را باز کنید، میدانید چه خبراست. در طول ۱۴ روز گذشته حدود ۴ هزار نفر از مردم مظلوم غزه شهید و ۱۲ هزار نفر زخمی شدهاند و تخریب هم قابلذکر نیست.
ما در اینجا غیر از حسرت و آه و غیر از محکومیت رژیم صهیونیستی کاری نمیتوانیم انجام دهیم. آمریکا ناو هواپیمابر و هزار سرباز دورهدیده به منطقه آورده و چندین میلیارد دلار به اسرائیل کمک کرده است درصورتیکه ما مسلمانان هنوز نتوانستهایم حتی یک بطری آب برای مردم غزه بفرستیم که بچههایشان اول آب بخورند و بعد شهید شوند.
هرچند دولتهای اسلامی ساکت نبودهاند اما تاکنون در حد حرف بوده و کاری عملی انجام ندادهاند. شاید مردم قدمی برداشته باشند ولی دولتها تنها حرف زدهاند. فعلاً ما هم تنها حرف میزنیم.
شب گذشته در شبکۀ مستند فیلمی را نگاه کردم. جماعتی پلنگ شناس به مکانی در هندوستان رفتند که یکی از اهالی آن محل را پلنگ برده بود یکی دیگر هم گریه میکرد و میگفت: گوسفند مرا هم پلنگ برده است. آن کارشناسان هم میگفتند: یک انسان را پلنگ برده است و تو برای گوسفندت گریه میکنی!!؟ عزیزان من؛ در غزه پلنگ انسان را از بین میبرد شما هم میگویید: ما کار نداریم و گوشت گران است، واقعاً مایه تأسف است!
یادآوری دوم: درس و عبرت از روحیۀ مردم غزه
یقیناً جنگ غزه برای همه ما درس داشت؛ چهار جمله را عرض میکنم و قضاوت را به شما میسپارم:
اولاً در طول ۱۴ روز گذشته بهجز امروز که کلیسایی را در غزه بمباران کردند و زنی را بدون روسری دیدم تا به امروز از جمعیت ۲ میلیون و ۳۰۰ هزارنفری غزه زنی بیحجاب و فردی که ناسزا و اعتراضی بگوید، ندیدهام. ۸ روز است مردم غزه در مرز رفح هستند که مصر درها را بر رویشان بگشاید و حداقل زخمیها را به مصر ببرند اما تاکنون این کار انجام نشده است ولی چیزی نمیگویند و اعتراضی نسبت به حماس از آنها نشنیدهایم.
۱-جوانی حدود ۱۲ ساله روبروی برادر مجروحش ایستاده و به او شهادتین را یاد میداد و میگفت: بگو «اشهد ان لاالهالاالله و اشهدان محمداً رسولالله» برادرش توان سخن گفتن ندارد و سینهاش را میبوسد و میگوید: بگو «اشهد ان لاالهالاالله و اشهدان محمداً رسولالله»
این بچه معصوم است و نیازی به گفتن شهادتین ندارد ولی این تربیت، تربیتِ خانواده و مسجد و حماس است که اینگونه این بچهها را تعلیم دادهاند که بهجای گریه کردن و ناسزا گفتن، شهادتین میگویند.
۲-یکی از اهالی غزه که ۳ سال در مالزی درس خوانده، ۱۵ روز قبل برای دیدار خانواده به غزه آمده و در بمباران اسرائیل شهید می شود. مادرش بر جنازهاش حاضر شده و میگفت: پسرم سه سال است تو را ندیدهام حال جنازهات را میبینم. آرزو میکنم من و پدر و برادرت هم شهید شویم تا اگر در دنیا آرامش نداشتهایم، در قیامت آرامش داشته باشیم.
۳-خانمی روی جنازۀ پسر شهیدش ایستاده و آرامآرام اشک از چشمانش جاری میشود. به جنازه پسرش میگوید: فرزند عزیزم؛ تو از حضرت حسن و حسین بالاتر نیستی وقتی آنان که فرزندان رسولالله بودند، شهید شدند تو هم شهادتت مبارک باشد.
۴-یک خانم امدادگر که در حال خدمت بود، در آن لحظه جسد برادرش را پیش او آوردند، کمی موی سرش پیدا بود قبل از هر چیز پوشش خود را اصلاح کرد و سپس به نزد جسد برادر شهیدش رفت.
اینها همه درساند و نشان میدهند کار شده و حماس و جهاد اسلامی کار کردهاند و افرادی را تربیت نمودهاند که شهادت را برای خود افتخار میدانند اما برای ما درد و افسوس و برای جهان اسلام ننگ است.
ما هم بهعنوان مسلمان باید درس یاد بگیریم. با سادهترین مشکل صدای زنان ما بالا میرود درحالیکه مردم غزه بخصوص زنان آنها بسیار صابرند. انشاءالله شما عزیزان از این خطبه استفاده کرده باشید.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
• لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.
• از نوشتن دیدگاهایتان با حروف فینگلیش جدا" خودداری کنید .