درس چهارم ..... آیات 43 الی 53 سوره مبارکه یوسف

روز سه شنبه مورخ 24/ دی /1392در ادامه کلاسهای هفتگی ماموستا ملا قادر قادری در مسجد قباء پاوه درس دویست و چهل و چهارم تفسیر قرآن کریم (درس چهارم تفسیر سوره مبارکه یوسف) با موضوع آیات 43 الي 53 ارائه شد.

در ادامه ، درس مذکور جهت استفاده دوستداران و علاقمندان كلام الهي درج شده است.

کــلاس تفسیـــر قــرآن کــــریـم توسط حاج ماموستا ملا قــادر قــــادري

درس دویست و چهل و چهارم

درس چهارم سوره مبارکه یوسف آیات 43 الی 53

** موضوع درس **

ادامه حیات حضرت یوسف(ع)

* ترجـــمه آيـــات *

وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ ۖ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ﴿43﴾

سلطان مصر گفت: در خواب دیدم هفت گاو لاغر داشتند 7 گاو چاق را میخوردند و هفت خوشه خشک دور 7 خوشه سبز پیچیده بودند و داشتند آنها را از بین میبردند ای آقایان اشراف و صاحب منصب اگر از تعبیر خواب اطلاعاتی دارید اعلام نظر کنید.

قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ ۖ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ﴿44﴾

اشراف حاضر در حضور سلطان گفتند: قربان این نوع خوابها پراکنده و بی پایه و اساس اند و توان ما در تعبیر خواب در این حدّ است.

وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ﴿45﴾

زندانی آزاد شده از دو نفر زندانی هم اتاقی یوسف در جلسه بود بعد از چند سال به یاد یوسف افتاد گفت من یک تعبیر کننده خواب را میشناسم و تاویل و تفسیر این خواب را بعد از دیدن وی به شماها می گویم اجازه دهید من با آن جوان در زندان دیدار کنم.

يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ﴿46﴾

(زندانی آزاد شده) نزد یوسف رفت گفت ای یوسف برادر صادق این خواب را برایمان تعبیر کن ، (هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر می خوردند و هفت خوشه و گل سبز گرفتار هفت خوشه و هفت گل خشکیده بودند) تا من جواب و تعبیر آنها را به مردم (بزرگان قوم) اطلاع دهم و آنان از تعبیر واقعی آن آگاه شوند.

قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ﴿47﴾

یوسف فرمود: هفت سال پیاپی با جدیت کار کشاورزی را انجام و آنچه را درو کردید غیر از قسمتی برای تامین روزانه بقیه را با همان خوشه دست نخورده ذخیره کنید.

ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ﴿48﴾

پس از آن 7 سال قحطی و خشکسالی می رسد آنچه را در هفت سال قبل ذخیره کرده اید در آن 7 سال قحطی بخورید مگر مقدار کمی برای بذر و شخم سالهای بعد.

ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ﴿49﴾

بعد از 7 سال خشکی نعمت فراوان و باران زیاد نصیب مردم میشود و در آن سال ها نعمات افزون می گردد و اوضاع بهتر میشود.

وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَىٰ رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ ۚ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ﴿50﴾

( نظریه و تعبیر یوسف به پادشاه اعلام و پادشاه با شنیدن اخبار و نظریه یوسف) گفت: یوسف را پیش من بیاورید زمانی مامور سلطان به جهت احضار یوسف به زندان رفت یوسف مقاومت کردو گفت: نزد سلطان و رَأست برگرد اوّل از ماجرای زنان اشراف مصر که دستهای خود را قطع کردند تحقیق و علت 7 سال زندانی کردن مرا روشن کند خدای من از کید آنها آگاه است.

قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ ۚ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ ۚ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينََ﴿51﴾

سلطان، زنان اشراف را احضار و ماجرای قصّه را از آنها پرسید و در خصوص اتهام یوسف سوال کرد زنان بالاتفاق گفتند: خداوند پاک و منزه و خبیر و بی عیب است یوسف گناهی مرتکب نشده در آن لحظه زوجه عزیز مصر گفت: حالا که حق آشکار شد من مقصرم و اقرار میکنم من او را وادار به سوی خود دعوت کردم و او از صادقین و راستگویان است.

ذَٰلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ﴿52﴾

یوسف گفت: علت تقاضای تحقیق از زنان مصر این بود تا روشن شود من به خانواده و اهل بیت عزیز و ناموس اشراف مصر خیانت نکرده ام قطعاً خداوند خائنین را در زندگی موفق نخواهد کرد.

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي ۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ﴿53﴾

من هرگز خود را تبرئه نمی کنم نفس سرکش و اماره به سوء انسان را به بسیاری از بدی ها امر میکند مگر کسانی که خداوند و پروردگارم به آن رحمتش را ارزانی دارد.

** توضيــح آیـــات درس **

يك روز صبح پادشاه مصر« ولید بن ریان» با حالی پریشان و اعصابی خسته از خواب برخاست و به نزدیکان خود اعلام کرد شب گذشته خواب مهمی دیدم که خاطر و احوالم را پریشان کرده است و دستور داد کاهنان و معبِّران خواب را احضار کنند و بعد از حضور کاهنان و بزرگان شاه گفت: در عالم رویا 7 گاو فربه را دیدم که هفت گاو لاغر آنها را می خوردند و هفت خوشه خشک را دیدم هفت خوشه سبز را نابود میکردند تعبیر این را برایم بیان کنید. تعبیرکنندگان خواب و کاهنان از تعبیر آن عاجز ماندند و گفتند : قربان این جزو خوابهای آشفته است و دلگران مباش.« قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ ۖ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ »(آیه 44 سوره یوسف)

پادشاه قانع نشد و خیلی دلگران و ناراحت و پریشان بود و در صدد بود کسی پیدا شود و خوابش را کما هوالحق تعبیر کند در این فاصله و بعد از 7 سال از آزادی ساقی شاه و هم زندانی یوسف ساقی بیدار شد و به فکر یوسف افتاد و به شاه گفت: قربان فردی عارف و صالح و متخصص خواب در زندان است به من اجازه دهید به ایشان مراجعت و تعبیر را از او بخواهم شاه موافقت کرد ساقی به زندان رفت و خواب پادشاه را برای یوسف بیان کرد.

حضرت یوسف فرمود: معنا و تعبیر خواب این است تا 7 سال دیگر محصولات کشاورزی فراوان خواهد شد و سپس 7 سال قحطی و خشکسالی می آید وباید در 7 سال آینده که هفت سال رفاه است محصولات را برای سال های قحطی ذخیره کرد و راه حل و چاره این است در 7 سال فراوانی محصولات غیر از نیاز روزانه گندم و جو و حبوبات و قوت را با همان خوشه انبار و ذخیره کنید برای 7 سال قحطی و بعد از 7 سال خشکی و قحطی سالهای رفاه و فراوانی خواهد آمد ساقی پیش حضرت یوسف(ع) خارج و نزد شاه رفت و خواب پادشاه را با تعبیر و تدبیر یوسف برای شاه بازگو نمود شاه با شنیدن تعبیر خواب جان تازه­ای گرفت و خیلی خوشحال شد و فوراً دستور داد یوسف را از زندان آزاد و نزد شاه ببرند تا از عقل و فکر و تدبیرش استفاده شود فرستاده شاه نزد یوسف رفت و برنامه شاه را به ایشان اعلام کرد. حضرت یوسف فرمود: قبل از خروجم از زندان لازم است پادشاه از زنان مصر همان زنانی که در جلسه همسر عزیز مصر دستهای خود را بریدند وبا مکر آنها مرا به زندان فرستادند و این همه مدت گرفتار شده­ام تحقیق کند تا ماجرا و علت حبس من مشخص شود آنگاه از زندان خارج خواهم شد.

شاه تمامی زنان مورد اشاره را احضار و علت اعزام یوسف به زندان را از آنان تحقیق نمود همگی شهادت حِسبی دادند که یوسف جوانی پاک و بیگناه و بزرگوار است و او از تهمت و بدگمانی بری است و همچنین همسر عزیز مصر به گناه خود و بیگناهی یوسف اقرار کرد و اظهار داشت من او را بدون گناه به زندان انداختم.« قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ » آیه 51

بعد از اینکه بیگناهی حضرت یوسف ثابت شد . پادشاه دستور آزادی وی را صادر و یوسف با کمال روسفیدی از زندان بیرون آمد و شاه مصر از وی استقبال کرد.

« وصلي الله تعالي علي سيدنا محمد و علي آله و اصحابه و من دعا بدعوته الي يوم الدين »

این مطلب را به اشتراک بگذارید

Submit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn